✗ ηo lovε ✗
✗ ηo lovε ✗

✗ ηo lovε ✗

♥کسے که...♥

کسی که دوستش داری دوستت ندارد!!!!!!!!!!!

کسی که دوستت دارد، دوستش نداری!!!!!!!!!!

کسی که دوستش داری و اوهم دوستت دارد......

به رسم وآیین روزگار هرگز به هم نمیرسید.........


                                                      واین رنج است!!!!!!!!!!!!!!!!

♥غمگــینم♥

"غمگینم"

مثل کسی که دراعلامیه ترحیم"لبخندش"دیگران را.......

میگریاند.....


غمگینم چون کاریوکه نبایدانجام میدادم و تصمیم گرفته بودم انجام ندم انجام دادم....

غمگینم چون مجبورم کاریوکه دوس ندارم انجام بدم،انجام بدم...

مجبورم طوری رفتارکنم ونگاه کنم که دلم سخت باهاش کنارمیاد!!!!!!!!!!!!!!


                                                                                               غمگینم..........

♥خیلے سخـــته♥

خیلے سخته آدم کسے رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکے درد دل کنه ولی هیچکے نباشه…

نتونه به هیچک
ے اعتماد کنه…


هر چے سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکے بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلے که هے مجبورش می کنه اونو خالے کنه …

اما راهے رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبرے از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که


مدام از تنهایی بناله…


میــشنوے؟؟؟

دیگـــر صـــداے نفـــسم نمــے آیــد.....

بـه دارکشـــیده مــرا بغــض نبــودنـت...

 





بـه گـل آفتـابگردان گفتـند: چــرا شــبا سرتــو پـاییــن میـندازے؟

گفت ستــاره چشــمک میــزنه...نمیخــوام بـه خورشــید خیــانت کنــم.....



امـروز معلـم عشــق گفت: دوخـط مـوازے هـیچ گـاه بـه هم نمیــرسند...مگـر اینـکه یـکے از آنهــا خود را بشــکند...

گفــتم:من خـودم را شکســتم پـس چــرا به اونـرســیدم؟

لبـخند تلخـے زد وگفـت: شـــاید او هـــم بـه ســوے خط دیــــگرے شکســته باشــد......


میــنویسم دوسـتت دارم...میــدانم که میخوانـے ولـے... آرزویـــم ایـن است کـه نخــوانده بـدانـے...


♥داستان عاشقانه سیـاوش و نیـوشـا♥


سیاوش همانطور که قاضی داشت حرف می زد سرش تو موبایلش بود و انگار داشت اس ام اس بازی می کرد !

اومده بودند طلاق بگیرند ، نیوشا ساکت بود !

قاضی توی این یک ماهی که پرونده در جر یان بود تمام سعیش را کرده بود که مانع از جدایی شان بشود . . .

ولی نیوشا مدام فکر می کرد که سیاوش دوستش ندارد !

اما سیاوش می گفت : داره بچه بازی در میاره !

من اگه یه نوار خالی از صدای خودم ضبط کنم که توش همش بگم : “دوستت دارم،دوستت دارم” و تا شب بذارم این گوش بده . . .

وقتی شب برگردم همون دم در میگه دوستم داری ؟ ! بریدم آقای قاضی ! بریدم . . .

نیوشا فقط ۱۹ سال داشت و ۸ سال از سیاوش کوچکتر بود و شاید همین فاصله سنی اختلافشان را تشدید می کرد!

توی این یک سالی که ازدواج کرده بودند،سیاوش همه سعیش را کرده بود که نیوشا این افکار را از خودش دور کند ولی فایده ای نداشت !

روز به روز بدتر می شد و اختلاف هایشان بیشتر. . .

تا اینکه دیدند زندگی هر روزه زیر یک سقف با دعوا دارد هر دویشان را پیر و خسته می کند !

به همین خاطر تصمیم به طلاق گرفته بودند . . .

سیاوش همچنان داشت اس ام اس می داد که قاضی برگشت و گفت : آقای محترم ! پنج دقیقه به اینجا گوش کنید !

اون گوشی رو بزارید کنار ! دارم دفتر زندگی مشترکتون رو می بندم،اونوقت شما هی سرت تو گوشیته ؟ !

این را که گفت سیاوش هول شد و اس ام اس را هول هولکی فرستاد !

داشت با نیما دوستش اس ام اس بازی می کرد ؛ نیما داشت سعی می کرد که سیاوش را از طلاق منصرف کند . . .

ناگهان صدای گوشی نیوشا آمد ! دستش را برد توی کیفش و با تعجب پیامکی را که رسیده بود خواند :

چیکارش کنم نیما ؟ من عاشقشم ، ولی وقتی نمی خواد باورم کنه میزارم بره ، شاید وقتی ازم جدا بشه خوشبخت تر زندگی کنه !

الان کنارمه ، دلم میخواد بهش بگم نیوشا طلاق نگیریم ! دلم میخواد فریاد بزنم بخدا عاشقتم دوستت دارم ، ولی . . .

بلافاصله چشمهای نیوشا برق زد و با صدایی لرزان گفت :

آقای قاضی ! خواهش می کنم یه لحظه دست نگهدارید ! من ، من می خوام با سیاوش بمونم و دوباره با عشق زندگی کنم !

.

.

.

* قاضی سیاوش را هول کرده بود و او به جای نیما اس ام اس را برای نیوشا که اسمشان کنار هم بود اشتباهی فرستاده بود !



♥عشـق واقعـے♥

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”‌دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ 
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی، 
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت، 
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی،
 پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوسه که کمتر و کمتر میشه و از بین میره

عشق خام و ناقص میگه:”من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

ولی عشق کامل و پخته میگه:”بهت نیاز دارم چون دوست دارم

سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه،

اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه.

♥دوستت دارم♥

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست!

♥از یه جایے به بعد...♥

از یه جایی به بعد … 

به همه چیز و همه کس بی اعتنا می شی ، دیگه نه از کسی می رنجی ،نه به عشق کسی دل می بندی .

از یه جایی به بعد …
مرض چک کردن موبایل ات خوب می شه ، حتی یه وقتایی یادت میره گوشی داری ،

دیگه دلشوره نداری که موبایلتو جا بذاری یا اس ام اسی بی جواب بمونه .

از یه جایی به بعد …

دیگه دوست نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بــِـدی حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه .

از یه جایی به بعد …

اگه کسی میاد برای تنها نبودنِ خودشه .

از یه جایی به بعد …

وقتی کسی بهت می گه دوستت داره ، لبخند می زنی و ازش فاصله می گیری .

از یه جایی به بعد …

دیگه گریه نمی کنی، فقط یه بغض همیشگی هست که بهش عادت می کنی .

از یه جایی به بعد …

هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ می شه ، اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی.

از یه جایی به بعد …

دیگه حرفی برای گفتن نداری، ساکت بودن رو به خیلی حرفها ترجیح میدی ، میری تو لاک خودت.

از یه جایی به بعد …

جای دوست داشته شدن ها،توی تن و قلب و فکرت می سوزه.

از یه جایی به بعد …

فقط یک حس داری، حس بی تفاوتی .

نه از دوست داشته شدن خوشحال می شی … نه دوست داشته نشدن ناراحتت می کنه .

از یه جایی به بعد …

توی هیجان انگیزترین لحظه ها هم فقط نگاه می کنی و فقط سکوت میکنی ...

♥خدایــــــا♥


خدایا به حرفهایم گوش بده ...

همین امشبو فقط ...

دلیل این همه درد چیه ..؟

احساس میکنم روحم آتیش میگیره...

  هر لحظه به خاطر این بغض...

منتظر خفه شدنم ...

خدایا دلیل اینها چیه ...؟

خـــــدایـــــــــــــــا ؛

میدونم ایـن روزهــا حرفهـــایم

بوی نــاشـــکری می دهنــد ...

امـــا تـــو ...

بـه حســـاب تنهـــایی و درد دل بگـــذار...!

تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است ...

دلتنگی از کسی که دوستش داشتم...

و ترکم کرد !!!

خــــدایا درد دارم میفهمی؟؟؟

دردهایی که کابوس شبهام...

و حقیقت روزهام شده...

و حسرتی که به قلبم...ماند

خـــــدایـــــــا دلتــنـگم میفهمی؟؟؟

دلتنگی برای کسی که...

فرصت اندکی برای خواستنش

برای داشتنش داشتم ...

این حق من نیست!!!

که به آتش گناهی که...

عشق در آن سهمی داشت

"مرا"

بسوزانند ...

 

♥دلتنــگی♥

دلتــنگی مثـل آتـش زیـر خاکســتر است...
گاهـی فـکرمیـکنی تمــام شده
امــا یکدفعـه...
تمــام وجــودت را آتـش میــزند!








اگـر دلـت گرفـت سکــوت کـن...
ایـن روزهـا هیــچ کس معـنای دلتــنگی را نمی فهمــد







بـاز بــاران بی تــرانه  .  گــریه هـای بی بهـانه  .   مـیخـورد بـرسقـف قلـــبم
یـادم آرد روی مـاهت  .  بـاورت شـایدنبــاشـد  .   کـه دلـم تنـگ است بـرایت





دلتنـگمــ

دل تنگــ یـاری کـه رفتــ

دل تنگــ روزی کـه رفتــ

دل تنگی هـایم را بـرایش فرسـتادمــ ...

امـا جـز سکوت جـواب نـداد...

مـن امـروز از هـر روز دل تنـگــ تـرمــ ...

♥خســــــته ام♥

 

خسته ام می فهمید ؟!

 

خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن

 

خسته از منحنی بودن عشق

 

خسته از حس غریبانۀ این تنهایی

 

به خدا خسته ام از این همه تکرار سکوت

 

به خدا خسته ام از این همه لبخند دروغ

 

به خدا خسته ام از حادثۀ صاعقه بودن در باد

 

همۀ عمر دروغ .

 

گفته ام من به همه

 

گفته ام :

 

عاشق پروانه شدم !

 

واله و مست شدم از ضربان دل گل !

 

شمع را میفهمم !

 

کذب محض است

 

دروغ است

 

دروغ !!

من چه می دانم از

 

حس پروانه شدن ؟!